سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تفکرات من درباره ی همه چیز

من را به یاد آور ای دوست ای دوست که از دشمن بدتری من را به یاد آور به یاد آور آن شب را که زیره نور مهتاب عشق بازی کردیم به یاد آور من را که دلباخته ی تو بودم اما غافل از اینکه تو مرا مانند کودکان بازیچه قرار دادی به یاد آور آن شب هارا که منوتو زیر باران وزیر یک چتر باهم راه میرفتیم من به تو دلمیباختم اما تو به فکر او بودیو اصلا احساساتم برایت ارزشی نداشت ای دوست مرا به یادآور که جانم را نثارت کردم اما برای چه؟برای اینکه تاآخره عمر بااو شاد باشی ومن در اقیانوسه حسرت غرق باشم
مرا به یاد آور

نوشته شده در پنج شنبه 89/4/10ساعت 3:26 عصر توسط RaMtIn نظرات ( ) |